خرد واژه ایست که تعریفش سخت است. انگشت روی آن نهادن غیر ممکن است. نه می توان دیدش و نه می شود لمسش کرد و هنگامی که بیشترین احتیاج را به آن داری، یافتنش کار حضرت فیل است. در کتاب لغت به نیروی مفید داوری و قدرت اندیشیدن معنا شده است. خرد هم چنین به آن صدای ظریفی که از درون کله ات به تو فرمان می دهد که بد و نیک ات چبست، تعبیر شده. همان صداست که به تو می گوید باید از خرد پیروی کنی. اما به این صدا می شود اعتماد کرد؟ در مثال هم که همواره گفته اند به کله ات رجوع کن. در هنگام انتخاب رشته تحصیلی خرد به من می گفت برو رشته ای را برگزین که در آینده نان به سفره ات بیاورد و من به عقل گوش فرا دادم. حرف دل اما این بود که رشته ای را که دوست داری مثلن تئاترو یا سینما و یا ادبیات را برگزین. امروز کار خوب دارم اما لذت ندارم و پشیمانم که چرا به دل گوش ندادم. آیا عاقلانه نبود که به حرف دل گوش به سپارم؟ آخر چه خردیست که تو را به گزینش چیزی وادارد که دوست نداری؟ البته حد میانه ای هم وجود دارد. می شود در گوش دادن به حرف دل و خرد کمی ژرف تر اتدیشید. شاید آدم که پیرتر می شود خردش، خردمندتر می شود؟ من خودم را آدم عاقلی می دانم، اما راه آموختن همواره برای من باز است. به همین سبب یاد گرفته ام که همیشه به خرد اعتماد نکنم. به نظر شما خردمندانه است؟

0 Comments:

Post a Comment




 

این جا | @