مردم عراق در شهر تکریت برای کفش الزیدی که به سوی بوش پرتاب کرد مجسمه یادبود ساخته اند. این کفش بیادماندنی در قالب پیکره ای یک و نیم تنی از برنز ریخته شده و درختی هم وسط آن کاشته اند. درختی که نماد رویش است. رویش مبارزه مردمی که تا آزادی کشورشان از چنگال اشغالگران از پای نمی نشینند.

من نمی فهمم که این اسلام بازی و دم زدن کشککی از عدالت اسلامی و یا انرژی هسته ای برای سربلندی ملت اسلامی به چه درد مردم ایران که در زیر بار فقر و تنگدستی کمرشان خم شده می خورد. آیا این بخت برگشتگان می دانند که جهان دیگری هم هست. می دانند که در قرن بیست ویکم باربردن به این شیوه ابتدایی چه زیانی به جسم آنان می زند؟ تلخ است و دردناک.

یکی از چپ های رادیکال نروژی که دوستی دیرینی با هم داریم ، می خواست مرا ارشاد سیاسی کند. می گفت : بابا این احمدی نژاد خیلی تخم داره. پدر امپریالیست ها رو درآورده ، کسی هم نمی تونه چپ بهش نگاه کنه. تازه از اینا مهمتر با تشکیل حزب الله و حماس و ده ها سازمان انقلابی که زیر تخم بچه ی آمریکا و اروپا ( منظورش اسراییل بود) درست کرده حسابی حال همه رو گرفته. گفتم : مرد حسابی ذوق بی خود می کنی. هیچ حکومتی نتونسته این همه خدمت به آمریکا بکنه که حکومت ایران کرده و گرنه کرم که نداشتند بروند صدام و طالبان را بزنند و بگذارند حکومت ایران برا خودش هر کاری خواست بکنه. این ها بازی سیاسیه توی منطقه است. نکنه صدام و طالبان خیلی ضد امپریالیست بودند که این چنین مورد تهاجم امپریالیست ها قرار گرفته اند؟ تازه خفه کردن مردم در داخل و ضد امپریالیست در خارج چه دردی دوا می کنه. از موضع ارتجاعی و عقب مانده هم می شود ضد امپریالیست بود. اما به درد کی می خوره؟ چیزی نگفت. خوشحال بودم که دست کم ذهن پرسش گرانه خوبی دارد.

کمی هم درس اخلاق بیاموزید. البته باز هم راست و دروغش پای علامه مجلسی. دروغ خوب هم داریم. از همین ها که روزی هزارتاش توسط حکومت به مردم گفته میشه.

بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، علامه مجلسی، جلد شصت و هشتم، صفحه نهم

پيامبر اكرم فرمود سه مورد است كه دروغ گفتن جائز بلكه خوب است

1- در صحنه جنگ

2- وعده دادن به همسر

3- براى اصلاح بين مردم

این علامه مجلسی ( یعنی آخر علم ) چقدر حال داشته. ده جلد کتاب قطور نوشته بنام بحاروالانوار که پر است از این نوع داستان ها. البته زبانم لال و چشمم کور اگر منکر آمدن آقا امام زمان بشوم. اما گمان نکنم به این ساده گی ها هم باشد که این علامه دهر می گوید. ملت تقصیر نداشتند که کتابش را دایرالمعارف خرافات می نامیدند.


بیداران را دیدم حالم گرفته شد. خبر از تخریب گلزار خاوران داده بود. گویا دارند بر خاک کشتگان اعدام های دسته جمعی سال شصت و هفت پارک می سازند. نامه را رفیق عزیزم رضا معینی و جعفر به کیش که عزیزان زیادی خفته در آن خاک دارند نوشته اند و افکار عمومی را به اعتراض فراخوانده اند. راستی این سران حکومتی چی فکر می کنند؟ مگر با از بین بردن خاوران می توانند خاطره عزیزان مردم را از آنها بگیرند؟ آقای آزاد ترین حکومت روی زمین، در بند کردن مردگان زنده یاد ناممکن است. یادتان باشد. فردا روز پشت میز محاکمه مردم باید پاسخ گو باشید. نگویید نمی دانستیم؟ چنین نبوده و چنین نخواهد ماند.

 نیما راشدان در میانه جنگ غزه مقاله ای در باب دروغ هایی که دیگران به اسراییل نسبت می دهند نوشته بود که مقاله ایشان هم نه تنها آلوده به دروغ و تهمت زدن های بی پایه بود، بلکه دفاع شرمگینانه ای هم از کشتارهای دولت اسراییل بود. هدف او جدا کردن سره از ناسره و بازیابی حقیقت نیست. اگر چه حماس و حکومت اسلامی و اسراییل هر سه دروغ می گویند اما روزنامه نگار حقیقت جو می تواند مستقل از دروغ های این جماعت حقیقت را به مردم بگوید. نیما راشدان زمین و آسمان را به هم می لافد و می بافد تا سناریوی سیاه و سفیدش را به اجرا بگذارد. او مادس گیلبرت پرفسور و جراح مشهور نروژی را «پديده ای به نام دکتر» یعنی معلوم نیست که دکتر است یا نیست و « يک فعال روانپريش سياسی عضو حزب سرخ نروژ » معرفی می کند. یعنی هر چه این یارو حرف زد چون دیوانه است و از همه بدتر، کمونیست هم هست پس پرت و پلا می گوید و صد در صد مامور مخفی حماس است. این پزشک انسان دوست نروژی همراه با همکارش در بدترین شرایط جنگ به کمک مردم بی دفاع فلسطین شتافتند و با تمام توان خود به مداوای مجروحین پرداختند. طبیعی است که هر خبرنگار با وجدانی نخست از آنها سراغ کشته شدگان را بگیرد و پزشکی هم که وجدان داشته باشد، حقیقت را درباره نوع سلاح های به کار رفته شده در اختیار رسانه های همگانی بگذارد. اما این ها ربطی به نیما خان که در اطاق گرم و نرمش نشسته و احساسات ناسیونالیستیش هم به غلیان درآمده ندارد. نیما خان نمی داند که مردم نروژ مادس گیلبرت را قهرمان خودشان می دانند. نمی داند که همین گیلبرت در دوران جنگ شش روزه اعراب با اسراییل داوطلب کمک به اسراییل شده و برای نام نویسی و شرکت در جنگ به سفارت اسراییل در نروژ رفته است. نمی داند که مادس گیلبرت نه تنها دکتر است و دیوانه نیست که پرفسور و بهترین متخصص پزشکی اورژانسی در نروژ است. هنگام ورود او و همکارش مردم به پیشواز آنها به فرودگاه رفته بودند و از آنها قدردانی کردند. برای اطلاع بیشتر نیما خان بگویم که مادس گیلبرت در دهه هفتاد هم در فلسطین به مردم خدمت پزشکی رایگان ارایه می کرده. البته نیما خان چون اخبارش را از منابع ارتجاعی و مزدبگیر آورده و خودش دنبال حقیقت نبوده، طبیعی است که گاف بدهد. بی خیال از این که خواننده گان که گوسفند نیستند و دنیای رسانه ها آن قدر بزرگ شده که می توان هر رویدادی را پی گرفت و راست و دروغش را آشکار کرد. البته با توجه به این که در کشور ما هر کس دو تا مقاله توی وب لاگش نوشت روزنامه نگار می شود، انتظار این که روزنامه نگار در پی یافتن حقیقت باشد، بیهوده است. همین همکاران درون مرزی نیما خان این همه دروغ به جان این مادس گیلبرت بیچاره بستند. چرا نیما راشدان این بیچاره را روانی و دروغ گو می کند؟ جز این که نیما خان هم خودش بخسی از این نمایش تراژیک است؟

سال گذشته کشور نروژ 3 میلیارد کرون اسلحه فروخته است. از این مقدار 1.7 میلیارد آن سهم خرید آمریکاست که افزایش هشتادو شش در صدی را نشان می دهد. این سلاح های پیشرفته در میدان های جنگ به کار می روند. توپ های مدرن، انواع گلوله و خرج سلاح های گوناگون، خمپاره انداز، ابزار پرتاب راکت و نارنجک از جمله جنگ افرازهای فروخته شده است.

نروژ هر سال به یک نفر که توسط کمیته صلح نوبل انتخاب می شود، جایزه صلح نوبل را اعطا می کند. نمی دانم از پول کثیف اسلحه فروشی بخشی از این جایزه تامین می شود یانه. البته فرق چندانی ندارد. با یک دست نمیشه کبوتر صلح پراند و با دست دیگر راکت های مرگبار. مردم عراف و افغانستان زیاد از این گلوله ها خورده اند حق آنهاست که جایزه صلح نوبل رابگیرند. چنان که ما گرفتیم. ناگفته نماند که جایزه های دیگر مرحوم نوبل که توسط دولت سوئد داده می شوند، عاری از این آلودگی های محیط زیستی و اخلاقی نیستند.

یکی از طنزپردازان معروف نروژ که تهیه کننده سریال های تلویزیونی هم هست و سریالی را که من در آن بازی داشتم تولید می کرد، یه روز گفت: یه سوال دارم . ناراحت نمیشی بگم؟ گفتم نه، بپرس ! گفت : چرا شما ایرانی ها این قدر بی سلیقه اید؟ گفتم: چطور مگه؟ گفت: آخه تو پیامبرها چرا رفتین جرجیس رو انتخاب کرذین. آدم خوش تیپ تر از احمدی نژاد نداشتید؟ گفتم: اول این که من انتخابش نکرذم. دوم قیافه اش چه ربطی به موضوع داره. اگه آدم دمکرات منش و دادگری بود، آیا بازم به قیافه اش گیر میدادی؟ چون سیاست هاش مردمی نیست قیافه اش هم مزید بر علت میشه. از اون گذشته از بوش که بدترکیب تر نیست. خندید و گفت: شاید حق با تو باشه. گفتم: برای من نه قیافه که کردار آدمی در زندگی اجتماعی و سیاسی اهمیت دارد و گرنه بلروسارکوزی که این مفردشان خوب بود اما مرده شور ترکیب اشان را ببرد، کم خوش تیپ نیستند. تازه صدام را بگو که از همه خوش تیپ تر بود . نبود؟ خندید و چیزی نگفت.

امروز یکی از بیماران که در بخش ما اشعه درمانی می گیرد، گفت: کجایی هستی؟ گفتم: ایرانی. گفت: الان نزدیک به یه ساله که توی بخش های مختلف این بیمارستان تحت معالجه هستم. درهمه جا ایرانی ها حضور دارند. جریان چیست؟ در کشور شما کار در قسمت بهداشت و درمان زیاده و یا تحصیل در این زمینه همه گیره؟ گفتم : راستش را بخواهی تنها کاری که برای ما امنیت شغلی داره و بیکاری روشاخش نیست کار در بخش بهداشت و درمانه. البته پدران و مادران ما هم زور زیادی می زنند که بچه هایشان دکتر شوند. با کار تو این زمینه هم بابا ننه رو راضی و هم امنیت کاری رو تامین می کنیم. زرنگی دیگه.

جمهوری اسلامی سر سوزنی آزادی را از کسانی که با اجازه مقامات دولتی و در هم سویی با سیاست دولت دست به گردهم آیی مسالمت آمیزی زده اند، دریغ می ورزد. چون آنها با نگاهی صلح دوستانه به جنگ در غزه می نگرند؟

دیروز و دیشب اسلو شاهد درگیری های جوانان اسلامی و آنارشیست ها با پلیس بود. آخوند ها و ملاهای اسلو در دامن زدن به احساسات کور این جوانان نقش بسیاری داشتند. اعتراض به شیوه انداختن ترقه و موشک به سوی پلیس و تخریب اموال عمومی جز پراکندن تخم نفرت در میان مردم و بهانه دادن به نیروهای راست برای بهره برداری از آن هیچ سودی نداشته و ندارد. متاسفانه هشتاد در صد از دستگیرشدگان بچه های مهاجران از کشورهای اسلامی و بخش عمده ای از این گروه متعلق به باندهای زیرزمینی هستند که پرونده های سنگینی نزد پلیس دارند. با داشتن چنین دوستانی مردم فلسطین احتیاجی به دشمن ندارند.


واتیکان اعلام کرذ که اسراییل غزه را به اردوگاه نازی ها تبدیل کرده است. وزیر امور خارجه اسراییل این گفته را با تبلیغات حماس برابر دانست و آن را رد کرد. شاید همین حرف واتیکان باعث لغو سفر پاپ به اورشلیم شود.

این ها برای حسین خودآزاری می کنند یا برای بدبختی های بی پایان خودشان. زن ها فقط حق دارند مویه کنند اما مردان هر کاری دلشان خواست. چه میشد اگر زن ها هم می توانستند مثل این جماعت خودآزار کمی خودشان را بیازارند؟


امروز خیابان های مرکزی شهراسلو شاهد درگیری مابین پلیس و نیروهای هوادار فلسطین بود. در پی اعلام سازمان دوست داران اسراییل برای همایش در کنار مجلس ملی نزدیک به صد نفر گردهم آمده بودند و رهبر حزب راست افراطی هم سخنران این همایش بود. گروهی از جوانان اسلو ( نزدیک به چهارصد نفر) برای مخالفت با این همایش به آنجا آمده و پلیس که مابین آنها قرار گرفته بود با آنها درگیر شد. پلیس برای پراکنده کردن این گروه از گاز اشک آور استفاده کرد. درگیری تا پاسی از شب ادامه داشت. از سوی دیگر و به دعوت هشت نهاد حقوق بشری نزدیک به ده هزار نفر در میدان کارگر با مشعل های فروزان برای صلح و پایان جنگ رژه رفتند.

دارم این رایتر ویندوز را آزمایش می کنم. قرتی بازی زیاد در میاره. این دارو دسته ویندوزیان هم خیلی زرنگی می کنن. تا یه برنامه پیاده می کنی چارتا برنامه بدرد نخور هم بارت می کنن. سود ورزیه دیگه چه میشه کرد.

امروز آمدم یکی از بیمارانم را- که پراکنده گی سلول های سرطانی در اسکلت دارد و نمی تواند بدون کمک از روی تخت ماشین اشعه درمانی بلند شود- یاری دهم که کمر خودم گرفت. درد همیشگی است، این بار اما دردی خوش.

روز پنجشنبه هشتم آبان قراره چند تن از نمایندگان مجلس ملی نروژ تظاهراتی به هواداری از اسرائیل بر پا کنند. این گروه از نمایندگان که لابی دویتان اسرائیل را تشکیل می دهند، از نمایندگان حزب راست افراطی و حزب مسیحی هستند. جالب این است که حزب راست شدیدا ضد خارجی است و گرایشات نژادپرستانه دارد. همایش این ها آبروی اسرائیل را بیشتر می برد. با داشتن چنین دوستانی احتیاج به دشمن نیست.


رفتم و گومورا رو دیدم. فیلم تکان دهنده و خوش ساختی است. هم داستان دارد و هم مستندگونه است. ماتئو گارونه رشد انگل وار مافیا، در تمامی عرصه های اقتصادی جنوب ایتالیا را به نمایش می گذارد. اگر چه کتاب پر فروش روبرتو ساویانو جنبه ژورنالیستی زیادی دارد و در واقع سند زنده جنایات خانواده کامورا در ناپلی است، اما گارونه با نگاه سینمایی از جوهره ژورنالیستی آن کاسته و بخش داستانی را گسترش داده. داستانی که روایت واقعی و بیرحمانه زندگی روزمره مردمان فقیر ایتالیاست. گومورا در عین حال فساد و گندیده گی بخشی از اروپای امروز را برای ما آشکار می سازد. هیچ فیلمی تا کنون نتوانسته چهره ی زشت خشونت باندهای مافیایی و رقبای آنان را رو کند. اگر تمامی فیلم های مافیایی تا کنونی برای رهبران فاسد مافیا چهره سازی می کنند ، در این فیلم بی رحمی، مسخره گی و بی مایه گی آنها را نشان می دهد. دستشان درد نکند.


امروز دوم ژانویه است. خورشید عالم تاب اسلو رو در خودش غرق کرده. گویا خیال برفش نیست امسال. ملت دق مرگ برف شده اند. دریغ از آسمان و برف. اما تا بخواهی سرما. امروز تعطیلم. ساعت یک بعداظهر از خواب بیدار شدم. در شهر غوغای حراج پس از سال نوست. نمی دانم در این بحران فرساینده کسی هم هست که پول هایش را به باد دهد ؟ من که با همین یه پست امروز رو خوشم. شب اگر پا داد می رویم فیلم گومورا را ببینیم. بروم یه صبحانه ای بخورم که صدای معده بلند شد. سال نو رو هم به تمام عزیزان شادباش می گویم.


 

این جا | @