باز هم میلان پس از چندی جام قهرمانی سری آ را به خانه برد. این بار لذتی داشت سوت پایان بازی و شادی و شور و پایکوبی در اردوگاه میلانی ها.

باز سال نو آمد و ما حالمان گرفته شد. ما تبعیدیان در سال دوبار با آمدن سال نو سخت پکر می شویم. یکی سال نو میلادی است و دیگری همین نوروز خجسته خودمان. کریسمس که فرا می رسد این جا پوشیده از برف است و شادی و بوی خوش درخت کاج و جنب و جوش مردم برای خرید هدیه ها. فضا سرشار اززنده گی می شود. هر چند ما به خاطر دل بچه هایمان کریسمس را حسابی جشن می گیریم اما غمبار هم شویم که چرا مردم ما حق شادی ندارند؟ چرا آن ها نمی توانند این گونه سرخوش زنده گی کنند؟ چرا ما در کنار عزیزانمان نیستیم و هزار پرسش بی پاسخ دیگر.

نوروز هم که می آید دوباره غمباد می گیریم که چرا ما در کاشانه خود و همراه با بستگان نمی توانیم به شادی بنشینیم؟ چرا مردم حق ندارند به جشن و سرور و پایکوبی بپردازند؟چرا بسیاری از مردم قدرت خرید سفره ی عیدشان را ندارند؟ فضای نوروز هم -  به جز این که هوا کمی جان می گیرد- برقرار نیست. درست روز عید که تمام آن خاطرات خوش دوران کودکی و نوجوانی به تو هجوم می آورند باید سرکار باشی. نه این جایی هستیم و نه آن جایی. برزخ دلتنگی است این روزهای سال نو.

مسابقات جهانی ورزش های زمستانی امروز در اسلو آغاز شد. دیشب در مرکز شهر و با حضور ده ها هزار تن از شهروندان اسلو افتتاحیه این رقابت ها گشایش یافت. کودکان دبستانی پرچم های کشورها را حمل می کردند و تا پاسی از شب بزن و برقص در جریان بود. پرچم ایران را هم دیدم . کسی خبر دارد که ایران هم نماینده ای دارد یا نه؟

رفته بودم شانگهای - بزرگترین شهر چین و هشتمین شهر دنیا -  و از آن جا به جزیره سانیا. شانگهای شهر همواره در تغییر است. دوسال پیش که آن جا بودم داشتند شهر را برای نمایشگاه بین المللی آماده می کردند. این بار که رفتم نصف شهر را بازسازی کرده بودند. نیروی کار تا بخواهی فراوان است. در یک فروشگاه سه در چهار، شش تا هفت نفر مشغول به کار هستند. شغل های کاذب زیاد است. شانگهای شهری است که هرگز نمی خوابد. جنب جوش همیشه هست.

DSC02167

چینی ها به هر بهانه ای ترقه بازی راه می اندازند. خانه یا ماشین نو بخرند، بچه دار شوند، ازدواج کنند و یا تولد بچه ها باشد ترقه در می کنند. ترقه که چه عرض کنم بمب. از کله سحر تا بوق نصف شب ترکاندن در جریان است. شانگهای شهر رستوران ها و فروشگاه هم هست. در هر خیابانی و در هر چند قدمی یا رستوران است یا فروشگاه مواد غذایی که نصف اجناس  هم شیرینی و شکلات است. تولیدی که در این شهر می شود تمام دنیا را می تواند تامین کند. سال نو بود و مردم به مراکز خرید حمله ور شده بودند برای تهیه عیدی که تشکیل می شد از بسته های چند کیلویی شکلات و شیرینی. مثل خودمان پول هم هدیه می دهند. شانگهای شهر بی عدالتی ها هم هست. اختلاف طبقاتی بسیار زننده ای در جریان است. طبقه متوسطی که در سایه این بهره کشی رشد نمود و نوکیسه گانی که پولشان از پارو بالا می رود، شهر را با ماشین های گنده و پر مصرف خود آلوده کرده اند. آدم می ماند که این ها چه می خواهند بکنند با این معضل وحشتناک ترافیک. تهران را گذاشته توی جیبش. من نمی دانم این کشور چقدر ثروت دارد که این همه ماشین لوکس و مدل بالا در آن می لولد. هر چند سرمایه داری دولتی چین به نهایت بهره کشی از کارگران می پردازد، اما از سوی دیگر به رشد و توسعه شتابان چین کمک بسیاری کرده است. زیر ساخت ها و پایه هایی که این سیستم بر آن بنا شده می تواند در یک نظام انسانی به مردم خدمت بزرگی بکند. اینترنت و فیس بوک و گوگل و.. سانسور بودند. دیوار آتش اشان برای شبکه های اجتماعی اینترنت بسیار قوی است. خودشان بدل همه ی این ها را دارند. آزادی رسانه ها افسانه است و کانال های تلویزیونی شبانه روز یا فیلم های حزبی در ستایش فتوحات حزب کمونیست پخش می کنند و یا گزارش هایی مبنی بر پیشرفت کشور در زمینه های گوناگون. تمامی برنامه های مبتذل تلویزیون های غرب را با بدل چینی ساخته و به خورد مردم می دهند. صد البته نیروهای روشنفکری و هنرمندان بزرگ چین هم در میان این هیاهو به کار خود سرگرم اند. به نمایشگاهی از عکاسان معاصر چین رفتم که بهت انگیز بود. عکس ها همه روایت زندگی روزمره چینی ها بود. با زیرکی تضاد های طبقاتی را در میان تصاویر بازتاب داده بودند. کیفیت کارها خیلی بالا بود. این نظام با این طبقه متوسط و نو کیسه ای که تولید کرده، دوام زیادی نخواهد آورد. این نو کیسه گان می خواهند همه چیز را ببلعند، حتی خود دولت و نظام را.

از شانگهای رفتم به سانیا. شهری در جزیره هاینان که خودش یکی از استان های چین است. شهری ساحلی که هنوز توسط توریست های اروپایی خراب نشده است. تنها روس ها و چینی ها به عنوان توریست به این جا می آمدند.

DSC02179

روسی های نوکیسه که در سایه ی هجوم سرمایه پولدار شده اند و دستشان به دهنشان می رسد که تا این سر چین بیایند. چینی ها هم به شکل گروهی و لابد از سوی حزب و یا محل کارشان به این جا می آمدند. اهالی روسری به سر زیادی در این شهر به شغل دست فروشی از میوه بگیر تا لباس مشغول بودند. فکر کردم که این ها باید مال مناطق ترک نشین چین که ارومچی نام دارد باشند - از آن ها در شانگهای زیاد است – اما حجاب این ها فرق می کرد. پرس و جو که کردم دیدم این ها ساکنان خود این جزیره هستند و نام ویژه ای هم داشتند. در این جا هم ذکر شده که ریشه ایرانی و عربی دارند؟ بگذریم جزیره زیبایی است و اگر کسی عاشق غذای دریایست باید برود به سانیا. در هر رستوران یا بقالی آکواریومی درست کرده اند که در آن انواع و اقسام ماهی و میگو و خرچنگ های دریایی یافت می شود. دستور بده کشتار می کنند و کباب. اگر از خوردن غذاهای دریایی و یا غذای چینی خسته شوی در این شهر با جمعیت میلیونی چندتا مک دونالد هست و دو رستوران ایتالیایی که پیتزا به سبک چینی پخت می کنند. شبکه مرغ سوخاری آمریکایی هم هست که ویژه عاشقان غذای چرب و چیلی است. البته غذای خود چینی ها از همه سالم تر است. این جزیره مرکز تولید نارگیل در چین است. از در و دیوار درخت نارگیل سبز شده و در همه جا نارگیل تازه را سر می زنند و با نی تقدیم می کنند.

DSC02184

سوغاتی قم اگر سوهان است این جا شکلات ها و شیرینی های نارگیلی و صد البته شامپو، صابون و عطر و.. از نارگیل. انگشت شماری زبان انگلیسی می فهمند و لیست غذاها یا به زبان روسی بود یا چینی. تک و توکی هم به زبان انگلیسی. زبان اشاره هم به درد نمی خورد چون چینی ها زبان اشاره خودشان را دارند که از زمین تا آسمان با مال ما فرق می کند. چیزی که زیاد بود هتل بود. صد در صد تابستان چینی ها برای تعطیلات به این جا می آیند. از هتل های مدل بالا که مراسم دختر شایسته جهانی در آن جا برگزار می شود تا هتل های معمولی با استانداردهای خوب. هتل برای ما که از اروپا رفته بودیم ارزان بود و لابد برای خودشان هم این جور بود که آن همه توریست چینی در هتل ها بود. غذا و حمل و نقل هم  ارزان است. یکی از خوبی هایی که چین دارد ( شانگهای و سانیا را من دیده ام) این است که پاداش ندارد. هر چه می خوری همان را می دهی. تاکسی ها تاکسیمتر دارند که همان پولی را که نشان می دهد می گیرند. پاداش هنوز معنای صدقه را می دهد و کسی خوشش نمی آید. گویا از سوی دولت هم ممنوع اعلام شده. البته با این روندی که پیش می رود فیلم ها و سریال های آمریکایی این اخلاق پاداش گیری را به آن جا هم می آورند. غروب ها در کنار ساحل طولانی و پارک های مجاور آن رقص تاچی برقرار بود. مردم در دسته های صد نفری از کودک تا پیر به رقص مشغول بودند. رقصی که برای آن ها هم تمرین بدنی بود هم تولید نشاط. قسمت بالای جزیره را داشتند می ساختند. مجموعه ای شبیه به هتل برج العرب دوبی با وسعتی چند برابر بیشتر. این جا هم دائم در حال ساختن بودند. هنگام برگشتن به شانگهای هواپیما ها تا چند ساعت به تاخیر افتادند. در پکن و شانگهای برف می بارید. شانگهای شهر گرمی است. آماده گی مقابله با یک سانتیمتر برف را نداشتند. برای ما که از نروژ رفته بودیم این پدیده عجیب بود. فرودگاه جای سوزن انداختن نبود. در عرض پف ثانیه تمام شرکت ها برای مسافرانشان غذا تهیه کردند و ملت را به خوردن سرگرم کردند. برخلاف شرکت های هواپیمایی اروپایی که آب را هم به مسافران می فروشند، شرکت های چینی از پذیرای مفصل هیچ کم نمی آورند. سفر خوش بود و دیدنی حیف که مثل همیشه تمام شد.

بر اساس سند منتشر شده ویکی لیکس، آمریکایی ها دولت نروژ را از فروش قایق های تندرو به ایران منع کردند. ترس آمریکا از این بوده که ایران این قایق ها را مسلح و از آن ها به عنوان قایق های جنگی استفاده کند.

سفارت آمریکا در اسلو می گوید که آن ها با مسئول کنترل صادرات در وزارت خارجه گفت گو داشته اند. وزارت خارجه نروژ بلافاصله سازمان امنیت را به سراغ کارخانه های تولید این قایق ها می فرستد و به آمریکایی ها قول می دهد که موضوع را به طور جدی پیگیری کند.

خریدار قایق ها The Port and Shipping Organization of Iran بوده که تحت نظارت وزارت ترابری است. در یکی از یادداشت ها، مقامات نروژی نگرانی خود را به آمریکایی ها ابراز می کنند و از آن ها می خواهند که اگر اطلاعاتی مبنی بر استفاده جنگی ایران از این قایق ها به دست آوردند، در اختیار آن ها بگذارند.

شرکت فروشنده قایق می گوید که ایران بازار مهمی است و قایق ها را ما طبق قرارداد تحویل داده ایم. تا کنون نه سازمان اطلاعات و نه وزارت خارجه سندی دال بر استفاده نادرست از این قایق ها ارائه نداده اند. 


 

این جا | @